Thursday, June 19, 2014

بحران عراق / شکارگاهی که شکارچیان آن در هر دو سو همه از یک جنس اند

بحران عراق

شکارگاهی که شکارچیان آن در هر دو سو همه از یک جنس اند
چند روزی است حادثه ی سیاسیِ سازمان یافته و مطابق با برنامه ای بسیار دقیق و از پیش تدارک دیده شده، مثل همیشه و بطور ناگهانی ذهن افکار جهانی، بخصوص فعالین جنبش ایران را کاملا غافلگیر کرده است. گویا این جریان یکباره از آسمان نازل شد و هیچ  جریان سیاسی و رسانه های گروهی در سراسر جهان از آن خبردار نبوده است. مخابره خبر مربوط به این واقعه موقعی بروی آنتن های خبرگزارها آمد، که مهاجمین شهر موصل را کاملا در محاصره خود درآورده بودند و در یک چشم برهم زدن تمام ادارات دولتی و مراکز نظامی و انتظامی در اختیارشان قرار گرفته بود. گویی نیروهای نظامی و انتظامی عراق به انتظار نشسته بودند تا این آدمخوران از راه برسند و پست ها را از آنها تحویل بگیرند، و چنین هم شد. بمحض ورود لشگر آدمخواران به شهر، نیروهای مسلح عراق که بی شک نمی توانستند از افراد بی تجربه و یا ترسوئی باشند، و یا از درگیری های نظامی در جائی که سالیان است، صدای بمب و خمپاره هر روز بگوش می رسد، هراسی داشته باشند، بدون کوچکترین مقاومتی منطقه را به مهاجمین وا گذاشته، برخی از آنها به این آدمکشان پیوسته و یا لباس نظامی خود را در آورده و به خانه های خود روانه شدند. صحنه های این واقعه اگر انسان را بفکر یک فیلم سینمائی نیندازد، حتما خاطرات اشغال ایران از طرف متفقین و تسلیم ارتش رضا شاهی و یا حمله هیتلر به کشور شورای ها را با تفاوتهائی، در ذهن زنده می کند.

گزارشات رخدادهای فوق توسط مدیای جهان سرمایه داری بمانند خود حوادث، طوری در جهت انحراف افکار عمومی طراحی شده است، که کسی نتواند، طرح و نقشه این تهاجم سریع مشتی جانی را رد یابی کند و بفهمد که از سوی چه نیرو و سازمانی و یا دولتی پشتیبانی و پیاده شده است. در کجا سازماندهی شدند و از چه راهی عبور کردند و فاصله مرکز فرماندهی تا مقصد چقدربوده است، و در بین راه چگونه خود را از دید رادارهای امنیتی، آنهم در کشوری که چندین سال است در یک جنگ همه جانبه درگیر است و بزرگترین پایگاه نظامی ناتو در آن مستقر است، مخفی نگه داشته اند. مگر اینکه با قاطعیت بپذیریم همه از ماجرا با خبر بودند، بجز مردم عادی. با دقت به شیوه ی تهاجمات و وحشیگری هایی که این گروه مرتکب می شود، عقب نشینی و مقاومت نکردن نیروهای نظامی، بخصوص مواضع کشورهای ذی نفع، خصوصأ پشتیبانان مالی و نظامی و سیاسیِ آن، نه تنها هر گونه اتفاقی و ناگهانی بودن این حوادث قابل رد است، بلکه همه مؤلفه های موجود نشان می دهد هدف این سناریو در مرحله اول ایجاد ترس و وحشت و ارعاب در دل مردم است، تا بدین طریق اولأ افکار جهانی را از جنایاتی که امپریالیست های مهاجم در بیش ده سال گذشته در عراق مرتکب شده اند و منابع و ثروتهائی که در این مدت به غارت برده اند، با این سناریوی جدید به فراموشی بسپارند، در ثانی توده های تحت ستم و استثمار را که جز بدبختی و فقر و فلاکت و فشار و سرکوب و ارعاب و نامنی و کشتار در این سالها از دشمنان طبقاتی شان و مهاجمین خارجی ندیده اند، به صفوف لشگر سرمایه بکشانند، تا هر گونه موقعیت را از تشکل یابیِ و مبارزه ای که بر علیه نظم موجود می تواند شکل بگیرد، سلب کرده باشند. ثالثأ بنا به نتایجی که از عملکرد حکومت دست نشانده ی بارزانی و طالبانی و مالکی، در خدمت به منویات و اهداف و برنامه های امپریالیزم حاصل است، فرصت را برای تشدید اختلافات ملی و قومی و مذهبی بیش از گذشته فراهم تر کرده است، تا زمینه های تجزیه ی عملیِ عراق را بر اساس منافع دراز مدت امپریالیزم هموار نمایند. مرحله ی دوم سناریو، معطوف به مسائل سوریه و مهم تر از آن تقویت علنی تر مناسبات با جمهوری اسلامی بعنوان هم پیمان منطقه ای شان است، که اینبار نه در پشت پرده و بدور از افکار عمومی و مدیای جهان، بلکه آشکارا، در عراق و سوریه و افغانستان و بطور کل در منطقه بتواند نقش خود را در به ثمر رسیدن اهداف و برنامه های دول امپریالیستی ایفاء نماید. و بیخود نیست که جمهوری اسلامی برای دخالت در مسائل امروز عراق ملتمسانه اعلان داوطلبی می کند و از سوی مالکی و امریکا رسمأ دعوت می شود. رویکرد های علنی امریکا وغرب به جمهوری اسلامی چنین نشان می دهد، نه تنها هدف، محدود به موضوع عراق نیست، بلکه توافقی جدی برای ایجاد زنجیره ای از اتحاد گروه ها و جریانات ضد کمونیستی در ابعاد وسیعی، از مذهبی ها گرفته تا ملی گراها، چپ های شرمگین، ناسیونالیستها، سلطنت طلبان و لیبرال ها، سبزها و غیره در شرف تکمیل است، تا اپوزیسیونی مطابق با برنامه و اهداف امپریالیستها، با در اختیار گذاشتن منابع مالی و امکانات سیاسی و تبلیغی و غیره، برای سرکوب جنبش انقلابی در داخل و منطقه، همانند دوران پس از پیروزی قیام ۵۷ سازماندهی گردند. 

اما اینکه غرب و جمهوری اسلامی و دیگر کشورهای ذی نفع با این حوادث، تصاویر وحشیانه ترین جنایات را بسرعت و مداوم به روی آنتن های خبرگزاریها می برند، یعنی همان اعمال شنیعی که نظیرش را ما از همان روزهای اول انقلاب در جای جای ایران مشاهده کرده بودیم. آن جنایات مهندسی شده که بعضا با حادثه آفرینی ها، حوادثی که در برخی از موارد منشأء در تاریخ گذشته داشته است، بتکرار شاهد بودیم. تصاویر صحنه های اعدام جوانان در موصل توسط داعش، یادآور اعدام جوانان سرزمین مان بدست جلادان رژیم خمینی در سنندج، بانه و جای جای ایران است، که در ذهن جامعه  بطور برجسته ای حک شده است. خاطرات این قبیل  تصاویر گرچه بسیار تکان دهنده است، اما تداوم این اعمال، یعنی کشتار و اعدام جوانان در ملاء عام، گویای این مدعا است که رژیم و غرب نه از سهل انگاری و یا بی اطلاعی از تأثیر منفی در افکار جهانی، بدینگونه آشکارا جنایت خود را به نمایش می گذارد، بلکه بر عکس، برنامه سازان تبلیغاتی بسیار هدفمند وسازمان یافته به نمایش این جنایت درانظار عمومی  دست می زنند. غرب اینگونه وحشیگری ها را در طول تاریخ بسیار انجام داده است، ولی این بار نه بدست خود بلکه بدست جنایتکاران بومی و شرکت مردمی که خود قربانی این وحشیگریها هستند، مدیریت می کند. اما سئوال اینجاست: در شرایطی که افکار عمومی غرب نمی تواند وحشی گریهای مستقیم و بدون واسطه ی سرمایه داران خود را در کشورهای جهان سوم تحمل کند، و این جنایات را ببیند و دم فروببندد. بخصوص در این شرایط بحران اقتصادی و بیکاری، هزینه های سنگین این جنایت را بدوش بکشد. جوامعی که رسانه های گروهی اجازه ندارند سربریدن یک حیوان را نشان دهند و حتی وقتی دنیای وحش را به تصویر می کشد، لحظه شکار و دریدن بدن طعمه را نشان نمی دهد. جنایات سربازان خود در افغانستان و عراق را هرگز بر نمی تابد. چگونه است، امروز بدون ملاحظه ی افکار جامعه ی خود مدام این تصاویر را به نمایش می گذارد.؟ پاسخ روشن است، می شود با تبلیغات مهندسی شده برای بهره برداریِ سیاسی این جنایت را بطور گسترده روی آنتن ها آورد، تا اولا برنامه و اهداف اشغال را توجیه کرد، ثانیأ فرصت برای فروش تجهیزات نظامی و تسلیحاتی را فراهم کرد. و مهم تر از همه از بوجود آمدن زمینه های همدردی و اتحاد در ذهن مردمان این کشور به خصوص مزدبگیران و کارگران و محرومان زیر سلطه و استثمار جلوگیری کرد. منطق حلق آویز کردن در خیابانها، حمله به دانشگاهها، به گلوله بستن مردم و تجاوز به زنان و دیگر اعمال جنایت آمیز، آنهم بطور آشکار و بدون پرده پوشی، همان جنایاتی که از همانروزهای اولیه انقلاب از سوی خمینی و یا امامان نماز جمعه توجیه و مشروعیت داده می شد، توسط رسانه های گروهی غرب زیر پوشش وسیع قرار می گرفت، در حالیکه هیچ روزنامه و یا رسانه صوتی و تصویری، اجازه انتقاد و یا زیر سئوال بردن دستگاه رهبری جمهوری اسلامی بخصوص خمینی را نداشت. زیرا این جنایات بخاطر بسیج افکار عمومی جهان برای مقابله نبوده است، بلکه بر عکس. آنها از طریق دیگری بطور غیرمستقیم  با آفرینش سوژه های جدید، سوژه های توهین آمیز به باورها و اعتقاد مردم، کتاب سلمان رشدی، قرار دادن بمب زیر عمامه ی محمد در کاریکاتورها، پاره کردن قرآن در جلوی دوربین های فیلم برداری، تحت نام دفاع از آزادی و مبارزه علیه خرافات و امثال آن، تنور این جنایات را گرم نگه میداشتند.

آن افراد و جریانهای سیاسی که در روزهای اول انقلاب زیر بغل خمینی را گرفتند تا او را روی منبر ببرند و یا روبروی دوربین تلویزیون هدایت کنند، تا مردم را فریب دهد، چه آنهائیکه دغدغه پرت و پلاهای او را در سخنرانی هایش داشتند وچه آنهائیکه بعدأ با او سر و همسری می کردند و از اینکه از صحنه سیاسی بسرعت جارو شدند، بسیار آزرده خاطر گشته و این ناکامی ها را بگردن خمینی که بگفته آنها و - بحق-  این مرد جاهل و احمق و نه فریب کار بلکه خود فریبکار، می انداختند. آنها که در طول تاریخ در سرسپردگی و شیفتگی جهان غرب شهره هستند، نمی توانند و یا شاید بهتر باشد بگوئیم که نمی خواستند قبول کنند، تاریخ مصرفشان در نزد جامعۀ غربی، تمام شده است و اگر هنوز برای برخی از مصارف، قابل مصرف باشند، در فریب و تفرقه انداختن در میان صفوف مردم، آنهم بعنوان نوکر و تدارک چی، بخصو ص در زمان انتخابات نوکر بی جیره و مواجیب، همیشه در صحنه که برنده ترین انتقادات و یا ایرادشان در سوء مدیریت است و نه در اصل وجودی این نظام و کار افشاگریهایشان همان است که جهان غرب آنرا می خواهد، یعنی افشای جنایات. ولی فریب کاری این دارو دسته ها، (سر در آخور امپریالیزم) در این است که گویا این جنایات در این جامعه بشری تازگی دارد. و این ابداع خمینی و یا اخوند های " از اسلام برگشته " و یا سنی های سلفی و وهابی و غیره است. 

این اولین باری نیست که امپریالیسم برای سرکوب جنبش ضد امپریالیستی مردم ، دست به این قبیل جنایت می زند. تاریخ کشورها و بطور کل تاریخ جامعه طبقاتی جز جنایت، دورغ و رنج و محنت چیزی دیگری نبوده است و نیست. بر هیچ انسان آگاهی پوشیده نیست که تاریخ در طول زمان در زیر کوهی از توهم و جنایت دفن شده است. از این منظر است که تاریخی که بشریت آنرا بدوش می کشد، چیزی نیست جز بربریت و حیوانیت. روابط حیوانی هنوز بر جوامع بشری، از روابط نسبت به زنان و مردان، از خرد سال گرفته تا سالخورده، از صاحبان زر و زور و یاوه نویس و یاوه گو گرفته تا مردم محروم و زحمتکش جامعه حاکم است. و تا زمانیکه بشریت در چارچوب جامعه سرمایه داری گرفتار است، خلاصی از این وضعیت امکان پذیر نیست. آنهائیکه سعی دارند وحشیت و جنایت را فقط در جمهوری اسلامی خلاصه کنند، چه آنانکه ببریت و توحش داعش و گروهای از این قبیل را انقلابی می شمارند، و چه آنانکه به یاغیگریهای امپریالیزم در هجوم به افغانستان کف زدند، و چه آنانکه به آرایش چهره ی متوحش سرمایه مشغولند و خیزشهای کشورهای خاورمیانه و شاخ افریقا را با آب و تاب انقلاب می نامیدند و بعد از مشاهده ثمره ی تحولات، شرمگیانه از اینکه معنی انقلاب را درنیافتند، به پرت و پلا گوئی افتادند، اگر فریبکار نباشند، بی تردید نه تنها خود فریب هستند، بلکه زیربنای فکری شان با فریب رشد یافته است. "حقیقت آن نیست که ما و یا شما بنا به تمایلات خویش آن ارائه کنیم، حقیقت همان است که بدست دشمنان خلق در بستر تاریخ دفن گردیده است". هدف ما در این تحلیل آزردن خاطر کسی نیست چرا که آنکس که آزرده خواهد شد، باید به گذشته و عملکرد خویش بیاندیشد. از وحشیگری جمهوری اسلامی نام بردیم، و این وحشی گری ها را از خصلت های اختصاصی این رژیم، قلمداد می کنیم. کافی است به کتاب تاریخ هیجده ساله ی آذربایجان بقلم احمد کسروی مراجعه کنیم، تا این واقعیت ها برای ما روشن گردد. آیا این جنایت کاران کنونی کاری متفاوت از جنایت صمد خان مراغه ای انجام می دهند. آن حیوان نفرت انگیز نیز مردم را در میدان شهر به چوخه اعدام می سپرد، منتها فرق این جنایت کاران با آن "حیوان مسلمان" در این است که او بجای طناب دار، و یا شلیک گلوله به ساطور قصابی متوسل می شد، انسان زنده را در ملاء عام، در میدان و یا مرکز بازار شهر مثله می کرد. یا اعدام های دسته جمعی فدائیان فرقه ی دمکرات آذربایجان بدست دژخیمان پهلوی در خیابانها و آن جنایاتی که رضاخان بر خلق ترکمن کرد. مگر نه اینست تمامی این جنایتها چه در شکل مذهبی و چه بنام میهن و مردم به یک هدف صورت گرفته و آنهم حفظ این نظم متعفن و سراسر بیداد. این جنایت ها نمونه ای دریک مقطع تاریخی و در یک منطقه خاص از سرزمین ماست که بطور مستند موجود می باشند. ولی چه کس است که تاریخ را بخواند و این نمونه ها و یا شاید فجیع تر از آنرا را درسراسر این کره خاکی، مشاهده نکند. در گذشته در آمریکای لاتین، در افریقا، در ویتنام، منطقه خاورمیانه و امروز بتکرار باز در همان کشورها، به اضافه در کشورهای متروپل، توسط همان کشورهائی که دم از حقوق بشر می زنند. در برزیل کنونی و هندوستان کنونی این باصطلاح  "بزرگترین" کشور دموکراسی جهان، و جنایاتی که دولت اسراییل بر علیه مردم ستم دیده ی فلسطین سالیان است مرتکب می شود، یا در ترکیه این کانون "فرصت" های تجاری برای دمکراتها و دمکراتهای استحاله شده ایرانی یعنی حامیان سبزها (معتقدین به بازگشت آرمانهای امام جنایتکار)، هر روز مشاهده  نشود. چه کسی می تواند، خاطره ی یورش وحشیانه ی پلیس ترکیه به مراسم اول ماه مه ۱۹۷۷و آن کشتار فجیع کارگران را در میدان تقسیم استانبول فراموش کند، و یا حمله ی ارتش با تانک به جشن نوروز کردها در سال ۱۹۸۷. اگر در آن زمان، خبرها سانسور می شد و از تصویر این جنایت ها در روزنامه ها و یا تلویزیونها خبری نبود، امروزه  تحت عنوان "آزادی خبر رسانی" بسرعت روی آنتن های می آید و فورا و شدیدا از طرف محافل دولتی و حقوق بشری غربی رسمأ محکوم می گردد. اما هیچ یک از مدعیان دمکراسی، علاقه ای به پی گیری و شناسائی مرتکبین این جنایت ها نشان نمی دهند. از طرفی نه تنها  بمب های شیمیائی، سلاحهای کشتار جمعی و سایر ابزار قتاله را مستقیم و یا غیر مستقیم در اختیار آنها قرار می دهند، بلکه آموزش نظامی، سیاسی و حتی مذهبی و دینی آنها را بعهده می گیریند. رسانه های گروهی و آنتن های تلویزیونی و منابع مالی را غیر مستقیم در اختیار آنها قرار می دهند تا "در شرایط مساوی و استفاده از حق آزادی بیان" به تبلیغ و ترویج تفکرات زهر آگین و عوام فریبانه در میان توده ها بپردازند. به این هدف که مردم را از گزند کمونیسم، مصون دارند. ولی مردمان رنج دیده، همان مردمی که برخی از محافل سیاسی، سعی دارند به بهانه های مختلف به شعورشان توهین کنند، تا پرده ی ساتری به روی عقب افتادگی سیاسی، دگم گرائی، دنباله روی، الگوسازی و بی اطلاعی از تاریخ و واقعیت اجتماعی خود بیندازند و ناتوانی خود را توجیه کنند، در لحظات خاص و تعیین کننده قابلیت هائی از خود نشان دادند، که شایسته تحسین و ستایش است. همان قابلیت های که در طی این ۴۰ سال از خود نشان دادند که متأسفانه، عنصر روشنفکری که تلاش دارد خود را بجای سلاله پیشاهنگان خلق جا بزند، قادر به درک آن نیست.

مسله ی عراق را نمیتوانیم بخوبی درک کنیم مگر اینکه نظری اجمالی به آنچه که امروز در سراسر جهان در جریان است، بیندازیم. مسائل و مشکلاتی که امروز اروپا بعنوان یکی از مهمترین پایگاه نئولیبرالیسم در جهان، با آن درگیر است. این قاره بطور کلی جهان سرمایه داری را به سوی ورطه خطرناکی سوق میدهد. این خطر موقعی برای مردم عادی در اروپا آشکار شد که لحظۀ سرنوشت سناریوی مشترک روسیه و غرب  بر سر روی کار آوردن یک دولت معتدل و مورد قبول طرفین، در اکراین به آن شیوه و روش شکست خورده و بلافاصله وارد مرحلۀ ای شد که هر دو طرف به وحشت افتادند. و این وحشت، انعکاس وحشت کل جامعه سرمایه داری در سراسر جهان محسوب می شود. از این زمان به بعد، نقش دوگانه ی پوتین برای غرب به امر تعیین کننده ای مبدل شده است. پوتین از یک سوی باید بعنوان فرشته ی نجات به کمک مردم روس زبان که فاشیسم را نشانه رفته اند بشتابد، و از سوی دیگر بعنوان"دیوی" ظاهر شود که با قطع جریان گاز به اروپا، نه تنها تولیدات جامعه، بلکه امنیت و آسایش مردم عادی را بخطر می اندازد. مسئلۀ اکراین و ترس ازشعله ای که در این کشور برافروخته است، تأثیرات خود را در سراسر جهان بسرعت نمایان ساخت. دید و بازدید های جدید، سرعت بخشیدن به برخی از برنامه های از پیش تعیین شده و تجدید نظر کردن در برخی از الویتها، و نیز اتخاذ برخی از روش های نخ نما شده ی سیاسی، و برداشتن سریع و بی شرمانه نقاب فرشتگان از چهره دیوان و دیو صفتان می باشد. در خصوص تأثیرفوری سیاسی معضل اکراین در اروپا، اشاره به دو مؤلفه ی ذیل می تواند مسئله را روشن سازد. ۱- تاثیری که بر روی انتخابات اخیر اتحادیه اروپا داشت. ۲- گفتگوی سران کشورهای سرمایه داری در مورد اجرای یک طرح جدید در خاورمیانۀ عربی و در ارتباط با مسلۀ فلسطین با دخالت دادن احتمالیِ برخی از کشور های بحران زده ی اروپائی. طبیعی است که همه انتظار داشتند، آن انتخابات با شور و هیجان قابل قبولی برگزار گردد. بخصوص در نظر داشتند که بعد از پایان رأی گیری، نشست سران کشورهای اروپای متحد در خصوص شرکت یونان در طرح خاورمیانه، مژده ای باشد برای شهروندان کشورهای بحران زده ی اروپائی. نشست انجام شد ولی حرفی در خصوص این طرح بمیان نیامد و دیدیم که چگونه فریاد کسانی که شکمشان را برای اجرای این طرح صابون زده بودند، بلند شد. پایان انتخابات معلوم ساخت، که شرکت جریان های افراطی، فریبی بود برای گرم کردن صندق انتخابات در این بازی. و نتیجه نشان داد از طرفداران احزاب افراطی استفاده ابزاری شد. در اروپا بر خلاف کشور ما نمی شود از یک تاکتیک مستعمل، بسادگی در نزدیک مدت چند بار استفاده کرد. این تاکتیک یکبار از طرف حزب سبزها در زمان خروج آمریکا از ویتنام، استفاده شده بود. همکاری سازمان یافته و پنهانی بین احزاب کمونیست اروپائی با جنبشی بنام جنبش شصت و هشتها که در آلمان حزب سبز برهبری یوشکا فیشر و شرکا، آنرا رهبری می کردند، توانستند جنبش دانشجوی شدیدأ متمایل به حزب کمونیست چین را به بیراهه بکشانند. برنامه ایکه چاشنی آن، سازمانهای تروریستی اروپائی بنام اکسیون دیرک، کارلوس، جنبشهای تروریستی باسک و ایرلند،  تحت عنوان جنبش ملی، غیره را می توان نام برد. استفاده از این تاکتیک پوپولیستی به نحو دیگری در جنبش الفتح با آن پایگاه طبقاتی، یعنی شیوخ عرب و حمایت بی دریغ رویزیونیستهای روسی و شراکای آنها رخ داد. این اتحاد عمل بین احزاب افراطی اروپائی در واتیکان خود را بشکل سقوط پاپ بندیکت و اتحاد عمل "بزرگان"، مذاهب کاتولیک و ارتدوکس و برخی از مذاهب اسلامی، این دشمنان قسم خورده تاریخی و غرس درختان زیتون در حیاط واتیکان و خلاصه قدیس کردن پاپ پل ششم، خود را نشان می دهد. در حوزه سیاسی، ملاقات سران اسرائیل و فلسطین در همان روز وجه دیگری از این ارکستر سیاسی را به نمایش می گذارد. در خارج از این منطقه، یعنی جهان ارتدکس و کاتولیک، در مصر و ترکیه و ایران، این هماهنگی سیاسی، دیده می شود. درترکیه و مصر خیلی زود معلوم شد، دشمنان سابق، یعنی آتاتورکیستها در ترکیه و ارتش و طرفداران حسنی مبارک در مصر باید بدین ترتیب جای کاپلان و اخوان المسلمین را بگیرد. در ایران دیگر آن شعار و بلوف زدنهای احمدی نژاد که ادعای مدیریت جهان را داشت و یا عربده های که می خواست حیفا را با خاک یکسان کند، مثل حباب در هوا ترکید و معلوم شد که رژیم جنایتکار ایران در باره همه چیز با هرکس و هر جنایت کاری، در هرسطحی حاضر بمذاکره است الا آنچه که به مسائل و مشکلات مردم بر می گردد. در مورد چوبه های دار و اعدام و زندان و شکنجه و سرکوب تا آنجا که مناسبات نظام سرمایه داری ایجاب می کند، نیازی به گفتگو نیست، و جایتکارانی هم که با نقاب حقوق بشری ظاهر می شوند، هرگز تمایلی ندارند بر خلاف آنچه که متعهد شده اند عمل کنند.   

همانطور که در بالا اشاره کردیم، مسئلۀ اکراین برخی از پروسه های سرمایه داری را تسریع نموده است، الویت برخی از مسائل تغییر یافته و نقاب ازچهره برخی فرشتگان سریعا برداشته شد و چهره دیو صفتان عیان گردید. به بیان دیگر، ماهیت جنگ و یا گفتار تمدنها یعنی همان اولین و کلی ترین شعارهای نئولیبرالیسم، عامه فهم گردید. و این افتخار نصیب اوباما شد که توانست فاز اول این جنایت تاریخی را بنام خود ثبت کند. جنگ تمدنها یعنی فاز اول این طرح جنایت و غارت، قریب به چهل سال بطول انجامید. در این مدت هدف، سرکوب هر نیروی مترقی و مردمی بود. یعنی جنگ با هر نیروی مترقی و مردمی تحت هر نام و نشانی که می خواهد باشد. دیگر دوره نقابداری بپایان رسیده است و فاز گفتگوی علنی شروع شده است. این بدین معنی نیست که دشمنان مردم از جمله رژیم جمهوری اسلامی از روزهای اول روی کار آمدن گفتگو و همکاری تضرع آمیز را با غرب  نداشت، واقعیت ها این را تأئید نمی کند. ایران گیت در زمان ریاست جمهوری ریگان و افشای خرید مستقیم اسلحه از اسرائیل و سرکشیدن جام زهر توسط خمینی و همکاری سازمان های امنیتی آلمان در ترور و شناسائی مخالفین رژیم، دلائل مدقن این جنایات است. منتظری در آنموقع او گفته بود: بدنبال ما آمده بودند، و گفتند مملکت در خطر کمونیسم است و ما به کمک شما نیازمندیم. از این منظر امروز باز این خطر جهان را تهدید می کند و امپریالیسم در جستجوی سناریوی دیگری است، که جای کارت های سوخته ی گذشته را پر کند. دسترس ترین وسیله و شاید آخرین ابزاری که در دست دارد، استفاد از اختلافات کهنه تاریخی یعنی اختلافات مذهبی و ملی و قومی است. و صد البته امپریالیزم در شرایط کنونی با توجه به بحرانی که بطور همه جانبه سراسر جهان را در برگرفته و خصوصأ در مناطقی که ستم های تاریخی بروی هم انباشته شده است، مهره های فراوانی در دست دارد. کسانی که از تاریخ درس نگرفته اند و میخواهند آن اختلافات ملی و قومی و عشیره ای را، ستم ملی جا بزنند و آگاهانه و یا ناآگاهانه در خدمت این نظم کهنه درآمده اند. همان چیزی که سرکردگان دو جریان عشیره ای کرد در عراق پیش گرفتند و زمینه های تهاجم امپریالیست ها و نابودی عراق را فراهم ساختند. و غم انگیزتر اینکه امروز همان دست نشانگان از پذیرش آوارگان جان بدر برده از دست آدمخواران داعش سرباز می زنند. گویا فراموش کرده اند تا دیروز، خود همین شرایط را برای سالها زیسته بودند. متاسفانه این نوع نگرش به مسائل انسانی ریشه های تاریخی دارد و نظام سرمایه داری در طول تاریخ با دامن زدن به اختلافات فرهنگی و زبانی و ملی و قومی و مذهبی مدام به تشدید آن می پردازد. و «ناسیونالیزم» ساده ترین ابزاری بوده که آنرا به سهولت پیاده کرده است. ستم ملی را که یکی از جنایات فجیع سرمایه داری است بگردن مردمان و اقوام دیگر انداخته اند، تا بار دیگر سرفصل یک تراژدی دیگری را برای تاریخ پر رنج و محنت مردم خطه ی خود رقم بزنند. برای سالیان آلت دست و ابزار دولت های وقت شدند، از همکاری با شاه و صدام و کودتاچیان ترکیه گرفته تا رژیم جمهوری اسلامی و اردوغان و بشار اسد و در راس همه امپریالیسم امریکا و غرب، که خود بحث دیگریست و در حد مجال این مقاله نیست. با این حال باید تاکید کنیم حساب خلق زحمتکش کرد را نباید با سردمداران به قدرت و زر و زور دست یازیده و یا آنهائی که در این مسیر گام برمیدارند، یکی گرفت. و در این ارتباط بر این باوریم بنا به حافظه ی تاریخی مان از خلق زحمتکش کرد، نه تنها در استقبال و پناه دادن به آوارگان کوتاهی نمی کنند، بلکه همدوش با هم سرنوشت ها و هم طبقه ای های خود در سراسر عراق مبارزات بی امان خود را بر علیه ستمگران صاحب قدرت و ثروت تا بر چیدن ظلم و برقراری جامعه ای عاری از هر گونه ستم و استثمار و نابرابری پیش خواهند برد. 
خلق های سراسر جهان متحد شوید.!

پنج شنبه ۲۹  خرداد  ۱۳۹۳ برابر با ۱۹ ژوئن ۲۰۱۴

رحیم کریمیان - روزبه کوراغلی 

Sunday, June 1, 2014

در محکومیت اعدام غلامرضا خسروی


سحرگاه امروز یکشنبه یازدهم خرداد، جمهوری اسلامی با اعدام غلامرضا خسروی بار دیگر چهره ی جنایت آمیز نظام سرمایه داری را به نمایش گذاشت. غلامرضا خسروی در دهه خونین شصت توسط بیدادگاه های رژیم به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین به پنچ سال زندان محکوم شده بود که از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵ زندانی بود. اعدام این زندانی سیاسی در حالی صورت می گیرد، که ایشان پس از دستگیری در بهمن ماه ۸۶ به همان اتهام به شش سال زندان محکوم شده بود، ولی در بیدادگاه بعدی محکوم به اعدام و سحرگاه امروز این جنایت توسط جلادان رژیم صورت پذیرفت. 

این اعدام و دیگر اعدام ها و سرکوب های وسیع کارگران، زنان و دانشجویان، نیروهای سیاسی، فعالین جنبش های ملی و دیگر اقشار مختلف اجتماعی، دقیقأ در تداوم همان سیاستهائی صورت می گیرد که در داخل توانسته بود توده های متوهم و سرخورده را با شعار "اعتدال و تدبیر" به پای انتصابات خود کشاند. و در خارج، نیز به جذب مزدور از میان کسانی که ظاهرأ روزی به مخالفت با رژیم برخواسته بودند، برآیند. سکوت مدعیان آزادی و دمکراسی داخلی و بین الملی به جنایت فوق به مفهوم بی تفاوتی به مسئله نیست، بلکه هم آوائی با این عمل شنیع است. اما بی تردید در این میان آنچه که بیش از همه اهمیت دارد، موضع رهبریِ سازمان مجاهدین است که نه تنها در مقابل اعدام های شنیع رژیم از جمله غلامرضا و هزاران همانند او چیزی از مسئولیت اش نمی کاهد، بلکه در مقابل سرنوشت بیش از سه هزار نیروی خود که امروز در اسارتگاه لیبرتی توسط امریکا و حکومت دست نشانده ی عراق وجه المصالحه با رژیم قرار گرفته اند، مسئولیت مستقیم دارد. در حالیکه رهبری همین جریان، تا هواداری از جریان باصطلاح سبز پیش میرود و آشکارا دست همکاری و در خواست کمک از هارترین جریانات سرمایه داری از امریکا گرفته تا غرب را دارد. سئوال از رهبری این جریان روشن است، چه کسانی این جنایات را انجام داده و می دهند.؟ حکومت جمهوری اسلامی مگر می تواند یکروز بدون حمایت جهان امپریالیستی به عمر ننگین خود ادامه دهد.؟ آیا وقت آن نرسیده که به اشتباهات خود که منجر به تثبیت رژیم و کشته شدن هزاران نفر از اعضاء و هواداران خود تا به امروز شد، نقد عملی کنید و آدرس تغییر و انقلاب را نه از کاخ سفید و اتحادیه اروپا و سازمان باصطلاح ملل، بلکه از مردم سئوال کنید.؟ فرض محال بر این بگیرید که غرب در مقابل رژیم از شما دفاع کند، آیا نیک اندیشیده اید این حمایت تعهدات مقابل نیز دارد. !؟

حال ضمن محکوم کردن اعدام جنایت آمیز غلامرضا خسروی و دیگر جنایاتی که رژیم در این سی و پنچ سال عمر ننگین و متوحش خود مرتکب گردیده است، همدردی عمیق خود را با خانواده و بازماندگان آن ابراز میداریم. 

روزبه کوراغلی
یکشنبه۱۱ خرداد ۱۳۹۳